بررسي يک صد سال هنر مدرن در ايران از ?3?? تا ?4??
پاسخ اول
نوشته ي مهرنوش علي مددي

پرسش: تا چند سال ديگر وقتي به سال 1400 شمسي برسيم، "هنر مدرن ايراني" صد ساله مي شود. به نظر شما، آيا طي اين دوره ي صد ساله، هنر مدرن رشدي درخور داشته و جريان هاي مختلف هنري شکل گرفته يا نه؟ چه علت هايي براي رشد يا عدم رشد هنر مدرن ايراني برمي شماريد؟
تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران همواره با فراز و نشيب هاي بسياري همراه بوده است. نقاط عطف اين تاريخ پيامد افق هايي روشن بوده؛ چرا که پس از هر انقلاب فضايي توامان با انديشه هاي نو متبلور شده و جريان ساز اتفاقاتي قابل تامل گشته است. بي ترديد انقلاب مشروطه در تاريخ معاصر ايران از جمله برجسته ترين حوادث تاريخي برشمرده شده و در پي خود انديشه اي به منظور تضعيف قدرت حاکمه و ظلم و تعدي ديرينه بر مردم را پرورانده است. به اين ترتيب فعاليت سياسي و تعدد نيروي قوا به منظور مديريتي مردمي، روند کارآمدتري را در همه ي زمينه ها پيش گرفت. تفکر مشروطه و برداشتن گام هاي بلند به سوي انقلاب، به نوعي تسريع دگرگوني هاي فرهنگي را هم نيز به همراه داشت. در واقع سرآغاز تاريخ ???? شمسي و قرن چهاردهم هجري که در آستانه ي يک صدسالگي اش به سر مي بريم نوعي رواج نوانديشي و الگوي مدرنيزاسيون را فراهم آورد.
«در زمينه شعر؛ نيما يوشيج افسانه را در سال 1301 ميسرايد. در داستان کوتاه؛ محمدعلي جمالزاده مجموعه داستان يکي بود يکي نبود را در سال 1300 ارائه ميکند. در عرصه ي رمان؛ مشفق کاظميتهران مخوف را در سال 1301 منتشر ميکند. در زمينه تئاتر؛ حسن مقدم نمايش جعفرخان از فرنگ آمده را با گروه نمايشي ايران جوان در فروردين 1301 به روي صحنه ميبرد. و اما در قلمروي هنرهاي تجسمي، نقاشي مدرن از دل مدرسه کمال الملک- که با هنر نو ميانه اي ندارد- طلوع ميکند .ابوالحسن صديقي، مجسمه ساز مشهور، نخستين تجربه هاي مدرن نقاشي ايران را با نقاشي «پرتره خواهر» در سال 1304 به شيوه اي امپرسيونيستي تحقق ميبخشد. شهرت او در مقام مجسمه ساز، پيشتازي او را در نقاشي ايران از نظرها دور داشته است»(مجابي،1392: 10?-10?). اگرچه عرصه ي هنرهاي تجسمي بالاخص نقاشي و مجسمه سازي امکاني به دست نداد تا همانند ادبيات طليعه دار آرمانگرايي انديشه ي مشروطه باشد، بااين حال تغييرات پيش آمده زمينه اي ايجاد کرد تا نگرشي نو در جامعه محقق گردد. کمال الملک که فردي آزادي خواه و مشروطه طلب بود از جمله نقاشان برجسته ي اين دوران تلقي مي گردد. او با روحيه ي مشروطه خواهي و سپس تاسيس مدرسه ي صنايع مستظرفه توانست اعتماد عده ي زيادي را به خود جلب کند. بسياري از خانواده هاي آشنا و غير آشنا، پسران و بعضا دختران شان را تحت تعليم اين هنرمند قرار داده و وي که طي سفرش به اروپا دستاوردهاي نقاشان طبيعت پرداز را به ارمغان آورده بود، موفق شد فصل تازه اي از هنر نقاشي را در ايران به منصه ي ظهور برساند.
اسلوب طبيعت گرايانه ي کمال الملک و سپس شاگردانش تا مدت هاي طولاني سايه اي سنگين بر نقاشي اين مرز و بوم انداخت. تغيير شيوه ي نقاشانه از سنت نگارگري به سبک نقاشان اروپايي تا پيش از مدرنيسم از خاستگاه نويي در نگرش ايرانيان برخوردار بود؛ به همين خاطر اين تمايز حتي تا دوره هاي بعد که نوگرايي در نقاشي رخ مي دهد وجود دارد. با براندازي سلسله ي قاجاريه و به دست گرفتن قدرت توسط رضاشاه، رويکردي نو در ساختار اجتماعي و فرهنگيِ جامعه وارد شد و علاقه ي شخصي شاه به بازسازي سنت هاي ديرينه ي ايراني و التقاط آن با دستاوردهاي نوين غربي گرايشات متفاوتي را در هنر پديد آورد. پس از گذشت حدودا دو دهه از تاسيس صنايع مستظرفه مدرسه اي به نام صنايع قديمه در سال 1309 تاسيس شد تا حيات و رونقي دوباره به ارزش هاي فرهنگي و هنريِ سرزميني باشد که دستخوش تحولات متعدد گشته بود. در واقع بارزترين هدف از شکل گيري اين مجموعه اعتلاي هنري بود که «هويت اصيل» را ازآنِ هنر تصويري ايراني ميکرد و حالا با وارد شدن برخي معيارهاي غربي و وارداتي به کشور باعث فراموشي اين هنر سنتي ميگشت. در اين مدرسه رشته ي نگارگري يا همان مينياتور تدريس ميشد. در کنار اين دو گرايش رسمي، نقاشي قهوه خانه نيز به عنوان سبکي نزديک تر به زبان توده ي جامعه مسيرش را مي پيمود و طرف داران خاص خودش را پيدا کرده بود.
با تاسيس «دانشکده هنرهاي زيبا» در سال ???? ، اوليه بارقه هاي نوگرايي در عرصه ي هنر به ويژه هنرهاي تجسمي و نقاشي به وقوع پيوست. «از ميان دروس اين دانشکده سابقه ي نقاشي به روش اروپايي به دوره ي صفويه ميرسد و بيش از سيصدسال است که اين هنر در ايران شناخته شده است»(محجوبي، 1354، 416). آموزش هاي در برگرفته در وهله ي نخست ملغمه اي از تاثيرات هنر اروپايي به ويژه شيوه اي که در بوزار پاريس تدريس ميشده بود و همچنين حضور کساني چون حيدريان و صديقي از صنايع مستظرفه آموزه هايي کلاسيک را به همراه داشت. آن چه در رشته ي نقاشي ارائه ميشد، کمتر به جريانات روز هنري دنيا توجه نشان ميداد تا رفته رفته با سفرکردن دانشجويان به اروپا جريانات «مدرن» به اين دانشکده نيز راه پيدا کرد.
«حضور فراوان پيروان کمال الملک در دانشکده ي هنرهاي زيبا، در قياس با معلمان خارجي موجب نفوذ بيشتر آنان نزد دانشجويان نشد، بلکه به نظر موثرترين معلم ماداب آشوب فرانسوي بود که در مدرسه ي هنرهاي تزييني پاريس(بوزار) تحصيل کرده بود و عملا نوعي نقاشي شبه امپرسيونيستي را که اصطلاحا به آن قلم آزاد ميگفتند، آموزش ميداد»(موريزي نژاد، 1392: 48). علاوه بر پاگرفتن اولين دانشکده ي هنري در دهه ي بيست، دو انجمن فرهنگي ايران و شوروي و ايران و فرانسه در برگزاري نمايشگاههاي هنريِ نقاشي فعاليتهايي داشته و در واقع اين دو فضا از تنها امکانات نمايش نقاشي در دوره ي مذکور به حساب ميآمد. «از زمره مهمترين اين اتفاقات برگزاري نمايشگاهي در انجمن ايران و فرانسه بود به سال 1324 که چند تابلوي امپرسيونيستي از جوادي پور و اسفندياري را به نمايش درآورد. در سال 1325 بزرگ ترين گردهمايي ادبي و هنري ايران با عنوان نخستين کنگره ي نويسندگان ايران در انجمن ايران و شوروي تشکيل و نمايشگاهي از چند نقاش برپا ميشود»(مجابي، روزنامه شرق)
فضاي سياسي حاکم در اين سال ها و تاثيراتش بر هنر و فرهنگ را نميتوان ناديده پنداشت. رخداد جنگ جهاني دوم و پيشروي ارتش سرخ شوروي و نيروهاي انگليس که در نهايت به عزل رضاشاه از سلطنت منجر شد جريانات تازه اي را به وجود آورد. در نتيجه ي اين ماجرا و شکل گيري حزب توده در سال 1320 که به دست گروهي از روشنفکران و فعالان چپ گرا و ملي گرا رهبري ميشد، خيلي زود توانست تعداد قابل توجهي از زنان و مردان کارگر و دانشجو و روشنفکر را به خود جذب کند. گرايش اين حزب به اتحاد جماهير شوروي و نفوذ سياسي و فرهنگي اين کشور سبب انتشار نقاشيهايي از آثار هنرمندان رئاليست و سوسيال رئاليست روسي گشت. به همين منظور نقاشان ايراني تحت تاثير اين شرايط تا مدت زيادي ويژگي هايي چون «تعهد به هنر اجتماعي» و انجام وظيفه در قبال اين روحيه ي سياسي را در راستاي کار خود قرار داده و اغلب موضوعات شان متمايل به نشان دادن رنج و تلاش طبقه کارگر داشت. علاوه بر اين تاثيرات جنگ جهاني دوم هجمه اي از فعاليت هاي مطبوعاتي و متعاقب آن طراحي گرافيک و زمينه هاي پوسترسازي را نيز ايجاد کرد. درواقع شکل جدي تر طراحي گرافيک را مي توان توسط فارغ التحصيلان هنرهاي زيبا شاهد بود که تا چند دهه بعد هم با رشد و لزوم آن، عموم دانشجويان رشته ي نقاشي براي گذران امورات در دفاتر تبليغاتي و مطبوعاتي به فعاليت هاي گرافيکي مي پرداختند.
جنبش ملي ايران هم که فرصتي براي بروز پيدا کرده بود خيلي زود با کودتاي 28 مرداد در سال 1332 و عزل دکتر مصدق فروکش کرد. سرکوبي شديد مخالفان و ايجاد خفقان بر فضاي امنيتي کشور تاثيري دلسردکننده به جاي گذاشت. محمدرضا پهلوي هرچه بيشتر به آمريکا و اروپا نزديک شده و ايران با سرعت بيشتري به سمت مدرنيزاسيون پيش ميرفت. شاه با حفظ سياست هاي موردنظرش به جريان هنر نوگرا بها مي داد، هرچند عميقا به اين تحول هنري اعتقادي نداشت. بهطور مثال در خاطرات و گفت و گوي يک نقاش ايتاليايي با محمدرضا و فرح پهلوي که طي 10 روز مامور نقاشي کردن از روي چهره ي آن ها بود، اين چنين آمده است: «امروز اعليحضرت براي دومين بار در مقابل من قرار گرفتند و ضمن صحبت گفتند: من در مسائل هنري محافظه کار هستم، هرگز اجباري ندارم که بگويم از کارهاي پيکاسو خوشم ميآيد»(زنان دربار به روايت اسناد، 1387: 207).
در دهه ي ?? تعداد زيادي از نقاشان و فارغ التحصيلان هنرهاي زيبا که براي ادامه تحصيل به غرب سفر کرده بودند با دستاوردهايي نو به ايران بازگشته و محفلي براي نقاشي نوگرا به وجود آوردند. کساني چون جليل ضياپور، حسين کاظمي، هوشنگ سيحون، جواد حميدي و شکوه رياضي و ديگران با اين رويه موج جديدي در عرصه ي هنرهاي تجسمي را به راه مياندازند. اين ها با ترويج سبک هايي چون اکسپرسيونيسم و کوبيسم پيشنهادات تازه ايي را ارائه کرده و هم چنين با تدريس در هنرستان ها و دانشکده ي هنرهاي زيبا و بعدتر هنرکده هنرهاي تزييني تلاش داشتند آموزه هاي بوزار و حرکت هاي آوانگارد در نقاشي اروپا را سرفصل کار خود قرار دهند. تاسيس گالري آپادانا و انجمن خروس جنگي هم محفلي ر ا براي گردهمايي نقاشان فراهم کرد و پيرو اين مجامع، مطبوعات و نشريات روز هم به کشمکش ميان نوگرايان و نقاشان کمال الملکي دامن مي زدند.
«نسل نقاشان جوان و تحصيل کرده در اروپا، که از سال هاي نيمه ي دوم دهه 20 به ايران ميآيند، اين قيد را ندارند که سبک هاي پيشين را دوره کنند، پس شيوه اي را که دوست دارند، بر ميگيرند و تقليد و رايج ميکنند و ده سالي طول نميکشد که انواع سبک ها و شيوه هاي گوناگون باب ميشود. ترتيب و توالي چنداني هم ندارد و تا اواخر دهه 50 شمسي، از هر شيوه اي که بخواهيد نمونههايي اين جايي داريم: از کوبيسم منسوخ شده تا آبستره و اکشن پينتينگ و هپنينگ و اينستاليشن»(آغداشلو،1383: 423-422).
در فروردين ماه سال 1337 اولين بي ينال تهران در سه رشته ي نقاشي، طراحي و مجسمه سازي برپا ميشود. در ميان کشمکش هاي فراواني که بر سر کهنه و نو و آن چه در نقاشي ايران در حال وقوع است، بي ينال تهران از جمله رويدادهاي مهم و نقطه ي عطفي در هنرهاي تجسمي محسوب مي گردد. نمايش آثار نوپردازان در اين بي ينال و حمايت آن ها از جانب دولت به اين دليل اهميت يافت که هم بتواند بهعنوان دستاوردي نو در هنر خودي به جامعه ي غربي نشان دهد و هم فکر مي کرد با ميدان دادن به نقاشان نوگرا مي تواند اذهان را از مسايل سياسي و وقوع جريانات کودتا دور نگه دارد. در بخشي از بيانيه ي اين بي ينال آمده:
«پس از افول هنر مينياتور از اواخر دوره ي صفوي و دوره ي کوتاهي از طبيعت نگاري که با کمال الملک آغاز شد و به شاگردان وي پايان يافت، اين نخستين باري است که در هنر نقاشي ايران آثار جنبش و حيات واقعي ديده ميشود؛ و نيز شايد نخستين باري است در ايران که نقاشي از راه باريک خود به درآمده و قدم در شاهراه گذاشته و دامنه ي احوالي را که تصوير بيان ميکند وسعت داده و در پي آنست که با هنرهاي اسلامي ايران، شعر و معماري و موسيقي پهلو بزند.»
آثاري با مضامين اجتماعي و وقايع روزمره، تابلوهايي با الهام از مراسم و فضاهاي ديني و هم چنين آثاري با بهره گيري از حالات و چهره هاي انساني نمونههايي هستند که در غالب گرايشات اکسپرسيونيستي و آبستره به نمايش درآمدند. به نظر ميرسد که شکل گيري و ظهور اکسپرسيونيسم در نقاشي معاصر ايران با صرف نظر از علايق شخصي، در واقع نوعي واکنش در برابر هنر غير اجتماعي و غير متعهد و به اصطلاح هنر براي هنر بود. ضمن اين که اصولا در برابر هنر تزيينيِ بي تحرک و بدون انرژي سنتي که خصوصا در بخش وسيعي از هنرهاي تصويري و تزيينات بناهاي کهن ايران به چشم ميخورد، اکسپرسيونيسم زمينه و بستر مناسبي براي ظهور احساسات و جلوه هاي گوناگون روحي هنرمندان و نقاشان جوان به نظر ميآمد. علاوه بر اين اهميت بخشيدن به روحيات فردي و تصوير کردن احساسات به سبکي کاملا متمايز با جريانات سنتي، اين نقاشي ها را نسبت به آثاري که تا پيش از اين ديده شده بود متفاوت مي کرد. البته بايد اين نکته را هم يادآور شد که برگزاري بي ينال ها درک عميق مدرنيسم را در طيف وسيعي از مخاطبين و هنرمندان ايجاد نکرد و اغلب نقاشان با سطحي انگاري از آثار برندگان اين بي ينال ها که فرصت حضور در دوسالانه ي ونيز و يا ديگر نمايشگاه هاي بين المللي را مي يافتند، به تقليدي مصنوعي و تاثيرپذيري موقتي از آن ها دست مي زدند.
در پايان دهه ي 30 و دهه ي 40 شمسي نقاشي نوگرا جايگاهش را به نوعي تثبيت کرد. اين دهه دوراني همراه با جنب و جوش هاي فرهنگي و هنري است. شکوفايي ادبيات و موج جديدي از نوشته ها در اين ايام توسط نويسندگان و شعرا و روشنفکران ايراني ارائه مي شود. از طرفي رشد تئاتر و سينما و حتي موسيقي ايراني را هم ميتوان شاهد بود. از زمان ورود فرح ديبا به دربار به عنوان سومين همسر محمدرضا پهلوي، اهميت به جريانات نوگرايي شکل ويژه تري به خود مي گيرد. او که تحصيل کرده ي رشته ي معماري از کشور فرانسه بود دستور ساخت هنرکده اي را به شيوه ي آکادمي هاي پاريس صادر مي کند. از اين رو هنرکده ي هنرهاي تزييني با دعوت از اساتيد و هنرمندن فرانسوي و ايراني که بعدها به دانشکده ي هنرهاي تزييني و امروز به دانشگاه هنر معروف است، در سال 1339 تاسيس مي گردد و به اين طريق تحولي چشم گير در شيوه ي فرسوده ي آموزشيِ دانشکده ها و آتليه هاي هنري صورت ميپذيرد. يکي از جريانات مهم که از دل اين دانشکده بيرون آمد، جنبش سقاخانه بود که با حفظ ميراث تصويريِ ايراني و بهره مندي از تم سنتيِ نقاشي ايراني با زباني نو به دنبال راهي براي تثبيت خويش و کسب هويتي اصيل مي گشت.
حمايت وزارت فرهنگ و هنر از هنرمندان نوگرا و هم چنين پشتيباني از سوي بنيادي نوپا به نام دفتر مخصوص که وابسته به دربار بوده و مشخصا از اين هنرمندان حمايت ميکرد، در شناسايي و رشد تعدادي از آن ها کمک شاياني کرد. به اين ترتيب حاميان بخش خصوصي و دولتي، خريدار آثار هنرمندان نوگرا شده و گالري ها روز به روز بر تعدادشان افزوده ميشد. تاسيس کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان در سال ????نيز از جمله اتفاقات مهم در رشد و تعالي بخشيدن به پتانسيل هاي هنرمندان نوجو و خلاق بود. «خيلي زود کانون پايگاهي براي حضور هنرمندان جوان و خلاقي شد که به توليد آثار فرهنگي و هنري پرداختند. ميزان آثاري که طي سال هاي 1349 تا 1357 در کانون توليد شد، به لحاظ کميو کيفي، بسيار چشم گير و استثنايي است»(موريزي نژاد، 1392: 60). تاسيس تالار ايران نيز توسط گروهي از دانشجويان که بعدتر به تالار قندريز معروف گشت، جو پويايي را در هنرمندان تجسمي و نويسندگان و شعرا پديد آورد.اين گروه تلاش داشت تا وجه صحييح تري از نوگرايي را نمايش داده و به جاي پذيرش و تجربه اندوزيِ شيوه ي رايج، از آن انتقاد کرده و درباره ي روند مدرنيسم چالش هايي را به وجود آورد.
در فضاي سياست زده ي دهه 50 جواناني که به تازگي قدم در راه نقاشي گذاشته بودند، عمدتا تحث تاثير نگرش هاي ايدئولوژيک غالب بر فضاي ضد حکومت بودند. آن ها خود را هنرمندي متعهد به اجتماع دانسته و به همين خاطر همدردي با قشر ضعيف جامعه را با قرارگيري مابين آن ها در برنامه ي طراحي خود قرار مي دادند. سيماي زندگي مردم سخت کوش، مقاومت و ايستادگي در برابر آن چه موجب فقر و عقب ماندگي شان ميشد غالبا با زباني شعارگونه موضوع کار نقاشان اين دهه قرار گرفت. در اين هم زباني آثار هنرمندان انقلابيِ مکزيک و روسيه و همچنين بانوي نقاش آلماني «کته کلويتس» منبع الهام بسياري از آن ها بود. البته در اين بين تعدادي از نقاشاني هم بودند که از ساليان قبل جايگاه شان را در عرصه ي تجسمي و به ويژه نقاشي تثبيت کرده و تن به مسايل سياسي نداده بودند و همواره دستاوردهاي پيشين خود را دنبال مي کردند. در نهايت جدال ميان ملت و دولت و هم چنين سيطره ي نگرش هاي سياسي در جامعه و رهبري آن توسط روشنفکران و روحانيون منجر به انقلاب اسلامي گشت.
وقوع انقلاب سرمشناء تحولات اجتماعيِ بسياري بود و دگرگوني ها مستقيما بر فضاي کاري نقاشاني که در اين حرفه ماندند و پاپس نکشيدند تا ساليان طولاني ادامه داشت. با وجود ايجاد فضايي دموکراتيک از وقوع انقلاب و البته عدم تداوم آن شرايط اجتماعي را آن طور که انتظار مي رفت پيش نبرد. دستاوردهاي حاصل از انقلاب و رسيدن به يک پيروزي بزرگ خيلي زود و در آغاز دهه ي 60 با وقوع جنگ ايران و عراق و تنش هاي موجود مابين احزاب سياسي شرايط ديگري را رقم زد. در اين ايام تعداد زيادي از نقاشان و هنرمندان مهاجرت و رفتن از وطن را به ماندن ترجيح داده و يا اگر تصميمي براي رفتن نداشتند، تقريبا خيلي کم کار شده و تا چندين سال خبري از نمايش آثارشان نبود.گرايش به مدرنيسم در پايان دهه ي ?? و دهه ي ?? فرهنگي غربي تلقي ميشد و هيچ علاقه اي به ارائه ي آثار هنرمندان مدرنيسم و تدريس آن ها در محيط هاي آموزشي ابراز نشد. پيامدهاي حاصل از انقلاب موجي از سرخوردگي را در ميان بسياري از هنرمندان نوگرا به وجود آورد. اينک جوانان تازه نفس و انقلابي هنر رسمي حکومت پيشين را مردود شمرده و با هيجان موجود به مضامين حماسي و مذهبي مي پرداختند. توليد انبوهي از ديوارنگاري و پوسترسازي با فرمي آشنا براي عموم جامعه ميزان زيادي از شعارزدگي را ايجاد کرد. پس از انقلاب فرهنگي و درخواست براي حضور بي شماري از داوطلبان براي شرکت در دانشکده ها، صدها طراح گرافيک، تصويرگر، نقاش، عکاس، کاريکاتوريست، نگارگر، سفالگر و مجسمه ساز به عرصه ي هنرهاي تجسمي وارد کرد. دهه ي ?? مويد پديد آمدن گرايشي از نقاشي با مضامين صرفا ديني و سياسي و ايدئولوگ گرا بودکه سردمدارانش را به عنوان نقاشان حوزه مطرح کرد. روزهاي پرتنش اين دهه و فعاليت هاي مسکوت بسياري از هنرمندان نوپرداز با گشايش چند گالري در دهه ي ?? و اقدام مجدد موزه ي هنرهاي معاصر تهران به برپايي دوسالانه ها و سه سالانه ها، جاي خودش را به جَوي رونده داد.
با روي کار آمدن حزب اصلاحات و مطرح شدن ايده ي گفت وگوي تمدن ها و بازگشايي درهايي به سمت غرب، توجه به سوي هنر ايران جلب شد. نگارگران و ميناتوريست ها که تا پيش از اين تقريبا به حاشيه رانده شده بودند قدرتي براي عرضه اندام يافتند. تعداد بسياري نقاشي-خط و نقاشي هايي با ساختار تزييني و رنگ و لعابي شرقي پديدآمد. گرايش هاي موجود از بازنمايي و پرداخت هاي واقع گرايانه هم سير خود را پيموده و تعدادي ديگر سعي در نورديدن مرزهاي ناتوراليسم و رئاليسم داشتند. با فعاليت هاي موزه در زمينه ي هنرهاي مفهومي و پرداختن چند گالري به مواهب هنر پست مدرنيسم در دهه ي ?? با طيف وسيعي از هنرمندان با سبک هاي مختلف روبرو مي شويم. برگزاري حراجي هاي فروش آثار هنري از ميانه ي اين دهه در کشورهاي حاشيه خليج فارس و حضور هنرمندان ايراني در اين حراجي هاي نوپا و آکشن هاي اروپا با قدمت چندين ساله، مسير جديدي به سمت بازار هنر ايران باز کرد. فعاليت در چرخه ي اقتصادي بازار هنر، به تعدد گالري هاي خصوصي و تولد کيوريتورها و دلالان هنري و البته موجي از ناهنجاري هاي منتج از خريد و فروش هاي خوش آمد به مزاق خريدار، دامن زد. دهه ?? نيز ادامه روي اتفاقات دهه ي گذشته بوده و اينبار مويد سرازير شدن بوتيک هاي گالري نما و نمايش آثار سراسر بي هنري است که صرفا تقليد دست چندم از پديده هاي شبه پست مدرنيسم در اروپا و آمريکاست. تعامل اين گالري داران و هنرمندانش با کناره گيري از ويژگي هاي مفاهيم و معنا، دل به سرانه ي سودِ بازاري خوش کرده اند که امروز خواهان فرمي از هنر است و فردا فرمي ديگر. از طرفي انتشار مقالات و کتاب هايي در حوزه ي زيبايي شناسي و نقد و هم چنين برگزاري کلاس ها و ورک شاپ هايي براي شناخت شاخصه هاي هنر معاصر، اتمسفري را پديد آورده که عده اي با بهره مندي از تحليل هاي نظري و توسل به ادراک انديشه دست به توليد آثار هنري مي زنند. از همين رو پيوسته با گروه هاي متعددي از هنرمندان و صاحبان هنر رو به رو هستيم که بذر اين تنوع و تجادل را از همان سال هاي آغازينِ ورود نوگرايي به خاک اين سرزمين پاشيده اند.
در واقع با پيگيري و بررسي تاريخ هنر معاصر ايران به اين مهم دست مي يابيم که اگرچه با ايجاد روزنه هايي در باب ويژگي هاي خاص زيبايي شناسانه در دوره هاي گوناگون به توفيقاتي ارزشمند دست يافته ايم، اما آن طور که بايد به رشدي در خور توجه و شناخت دقيق از مفهوم معاصريت نرسيده ايم. بدون شک برآيند کامرواي بزرگان اين عرصه غيرقابل انکار بوده و پيشرفت هاي شان بسي جاي تامل دارد. با اين حال اتفاقات و نوجويي تعدادي از اين هنرمندان را نمي توان به پاي کليت جامعه ي تجسمي و دستاوردهاي همگاني پنداشت. آن چه بيش از پيش هنرهاي تجسمي ايران را بدون پشتوانه از معاصريت به معناي دقيق کلمه مي گرداند، نساختن فرهنگي استوار براي شناختِ خصوصيات نوگرايي است. غالبا سياست هاي نادرستِ حاکم بر دوره هاي مختلف و حضور افرادي که بر مسند قدرت قرار گرفته اند با افت و خيزهاي بسياري همراه بوده و در بيشتر موارد مانعي براي اين آگاهي و رشد گرديده است. علاوه بر اين نظر خريداران خارجي و نگاه تاييد کننده شان، بيش از پيش بر درک فردي و زيبايي شناسانه طيف زيادي از هنرمندان تاثير گذاشته و دستيابي به يک مسير هموار و آميخته با بينش را مختل گردانيده است.
منابع:
آغداشلو، آيدين، گفتارها و گفتوگوهاي ديگر: برگزيده گفتارها و گفتوگوها 1381–1378، 1383، چاپ اول، تهران، نشر فانوس.
زنان دربار به روايت اسناد: فرح پهلوي، 1387. جلد 1، تهران، وزارت اطلاعات: مرکز بررسي اسناد تاريخي.
مجابي، جواد، سرآمدان هنر نو، 1392، تهران، انتشارات به نگار.
محجوبي اردکاني، حسين، تاريخ تحول دانشگاه تهران و موسسات عالي آموزشي ايران در عصر پهلوي، 1350، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
موريزي نژاد، حسن، هنر طراحي در ايران: به همراه منتخبي از مجموعه محمدحسن حامدي، 1392، تهران، نشر پيکره.
روزنامه شرق. ضميمه ويژه نامه شکوه رياضي. 24 فروردين 1391. شماره 10340.

